• وبلاگ : گاهي به اسمان نگاه كن!!!!!
  • يادداشت : من بايد زودتر از اينها با تو اشنا مي شدم!!!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 215 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    11   12   13   14   15      >
     

    دروود

    علي جان

    زيبا و شيوا بود

    از اشنا با شما خوشحالم

    تا بعد

    سلام

    وبلاگتون خيلي عاليه مخصوصا اين پستتون

    موفق باشي

    ببخشي اونجا ادرس وبم تكميل نكرده بودم

    سلام

    وبلاگ بسيار زيباي داري

    وهمچنين مطلبهاي قشنگي نوشتي

    از اينكه بهم سرزدي ممنونم

    موفق باشي

    سلام

    خوبي عزيز

    ممنون از نظرت

    خوشحال شدم باز هم پيش من بيا

    هميشه خوش باشي

    سلام

    خوبي عزيز

    ممنون از نظرت

    خوشحال شدم باز هم پيش من بيا

    هميشه خوش باشي

    سلام

    خوبي عزيز

    ممنون از نظرت

    خوشحال شدم باز هم پيش من بيا

    هميشه خوش باشي

    سلام

    ممنون از حضورتون

    ghalebe webeton zibast

    سلام

    ممنون از حضورتون

    ghalebe webeton zibast

    سلام

    سلام

    منم بايد زودتر ازاينها با تو آشنا ميشدم

    ممنون به من سرزدي

    خوشحالم كردي

    سلام

    سلام

    منم بايد زودتر ازاينها با تو آشنا ميشدم

    ممنون به من سرزدي

    خوشحالم كردي

    [گل][گل]سلام[گل][گل]

    خيلي كار جالبيه

    دارم به اين فكر ميكنم كه وقتي بعد از يه مدتي بياد و همه ي اين شعراي قشنگو ببينه چه حالي بهش دست ميده

    بازم به ما سر بزن [گل]

    خيلي قشنگ بود!!!

    سلام خوبيد؟

    شعر هاتون خيلي خوب و احساسي هستند

    موفق باشيد

    ديشب براي خودم چه عاشقانه گريستم

    دلتنگ مثل هميشه در سكوت خانه گريستم


    تنديس بغض دلم شكست

    ذره ذره شدم خدا از بس كه مبهم و بي نشان در اين كرانه گريستم

    در چارچوب دل زخميم به ياد تو آهسته آهسته بي بهانه گريستم

    آري زبان دلم بريده شد از غم بي وفايي ها

    وقتي در سكوت خانه دلم شكست آه ...

    اي خدا تنها تو در کنارم بودي

    وقتي كـه من بـاخته باشم ،

    وقتي كه از ياد رفته باشم

    وقتي كه سوخته باشم ...

    زوزه هاي سگي بيمار كه زندگي ام را دريده است

    باشد يا نباشد تفاوتي نخواهد كرد

    اينجا آفتاب مي تابد ...اما هوا سرد است

    رهگذري بيكار با نوك خنجرش

    نامش را بر ديواره ي متروكه ي قلبم حك كرده است ...

    نمي داني كه جاي هر حرفش چقدر درد دارد آه ... اي خدا ... آه

    آه خدايا تنها تو در کنارم بمان ... تنها تو

     <    <<    11   12   13   14   15      >