شبي غمگين شبي باراني و سردمرا در غربت فردا رها كرددلم در حسرت ديدار او ماند مرا چشم انتظار كوچه ها كردتمام هستي ام او بود و ندانست كه در قلبم چه آشوبي به پاكردو او هرگز شكستم را نفهميداگر چه تا ته دنيا صدام كرد
سلام دوست عزيز مرسي از دعوتت و حضورت