سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، بخشایشگر است و بخشش رادوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
گاهی به اسمان نگاه کن!!!!!
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 14869
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
........... درباره خودم ...........
گاهی به اسمان نگاه کن!!!!!
علی رضا
قصه من قصه هجرانیه!!!!! من عاشقم این قصه تکراریه! فرض که معشوقه جفا میکند!! لاف یگانگی به سر فکر سفر میکند بار خدایا تو فقط عالمی!!!!!!!!!! من یه خطا کار...تو که عاشقی!! کاش که گندم تب حوا نبود!!!!! مزد هوس حسرت ادم نبود!!!

........... لوگوی خودم ...........
گاهی به اسمان نگاه کن!!!!!
........ پیوندهای روزانه........
عمو گرگ پیر [77]
[آرشیو(1)]


............. بایگانی.............
زمستان 1386

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • نه تو اشتباه فکر میکردی پری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • نویسنده : علی رضا:: 86/10/30:: 7:59 عصر

     سلام

    سلام به همه دوستایی که همیشه همراه منو پری هستن مثل یه عالمه خواهر و برادر و میشینن و می خونن چیزایی که بین منو پری میگذره

    میخوام یه خاطره براتون بگه که این اتفاق منو دگر گون کرد به طوری که تونست اشک منو در بیاره منی که انقدر مغرور هستم که اشکمو کسی ندیده اره پری خانم که قراره بعده ها این وبلاگ منو بخونی تو تونستی با نوشتت اشک منو در بیاری

    راستش چند وقت بود من حسابی به هم ریخته بودم دلمم نمی خواست مشکلمو به کسی بگم مخصوصا پری ولی خوب نا خواسته روی رفتارم اثر گذاشته بود ولی خود خدا شاهده که ذره ای از دوست داشتنم نسبت به پری کم نشده بود

    از اون ور داستان پری فکر میکرد پای  یه نفر دیگه وسطه و من دیگه دوسش ندارم

    روزها همین جوری میگذشت پشت سر هم تا اینکه یه روز که اومده بودم وبلاگمو اپ کنم یه سرم رفتم به وبلاگ پری

    متوجه شدم که پری اپ جدید گذاشته    همین طور که میخوندم  دنیا هم دور سرم می چرخید

    و اون نوشته چی بود که اینقدر منو دیوونه کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!   خودتون بخونید

    .............................................................................................................................................................................................

    ************************************************************************************************************

    دیشب یاد نگاه بی‌تفاوت تو موقع خداحافظی افتادم،

    از تفاوت فاحش افکار بین خودم و خودت احساس بدی بهم دست داد.

    فکر نمی‌کردم دوستی‌ ما هم یه روزی روبه زوال بره

    هرچند که بازار گله و شکایت تو این روزها خوب داغ شده و تا لب از لب باز میکنم، سیل حرف که به طرفم روونه میشه.

    وقتی بهار آهنگ هم‌اتاقی رو برام گذاشته بود،

     انگار کسی داشت تمام حرفهای دلم رو بیرون میکشید،

     انقدر احساس مغلوب بودن برام سخت بود که حتی فکرش هم اشک رو توی چشمام جمع میکرد،

     ولی خوب از اون جایی که من خیلی به خودم مطمئنم، بغضم رو فوری می خوردم و بعد از یه چند دقیقه ای دوباره همون آش و همون کاسه.

    اگه آدم ها از قبل می دونستند که با انتخاب هاشون چقدر قراره که حقیر و خورد بشن، بازم دلشون می خواست که اون انتخاب رو داشته باشن؟؟؟!!!

    جالب تر از همه وقتی بود که بهم گفتی بازیگر خوبی نیستی......نمی دونم چرا؟؟

    ولی دلم خواست که باهات یه مقابله به مثل اساسی کنم،

     عین خودت.

    فکر کنم توی طالعت یه چند وقتی اوضاع قمر در عقرب باشه،

    پیشنهادم اینه که شدیداً حواست به حرکاتت باشه..

    کما اینکه می دونم خیلی وقته

     من رو،

    وبلاگم رو و شعرهامو ترک کردی،

     ولی خوب خدای منم بزرگه..

    اگه یه روزی یه جایی وقتی منو دیدی و جواب سلامی ازم نشنیدی ناراحت شدنت کاملاً بی معنیه،

    چون هر عملی یه عکس‌العملی داره،

    وقتی بهت گفتم ازت بدم میاد از ته دل گفتم،

    کاش اون لحظه حرفم رو جدی گرفته بودی

    برای تو، خودم، (اون) و بقیه متاسفم که خیلی وقت سرکاریم و خودمون و میزنیم به بیراهه...

    فعلاً علی علی!!!! 

    دیدین پری برام چی نوشته بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ولی پری از دل من خبر نداشت.

    راستی تو نوشته پری یه قسمتی هست که نوشته(برای تو، خودم، (اون) و بقیه متاسفم )منظورش از اون   راضیه بود  کسی که قبل پری بود و حالا دیگه اونو نداشتم و رفته بود........... ولی ناراحتی من اصلا ربطی به راضیه نداشت .. من توی اون موقع داشتم از بانک پول میگرفتم  بانک هم میگفت موجودی نداریم  منم بده کار بودم داشتم دیوونه میشدم نمی تونستم به پری هم بگم مشکلم چیه  از بد شانسیه منم اون فکر دیگه ای کرده بود

    خلاصه این مطلب رو که تو وبلاگش دیدم انقدر قاطی کرده بودم که دیگه بدون یه لحظه فکر تلفن رو ورداشتم زنگ زدم دانشگاه

    بوق....

    بوق...

    بوق...

    -دانشگاه..... بفرمایید

    سلام وصل کنید 282 لطفا

    -بله چند لحظه

    .................

    پری- بله بفرمایید

    پری این چیه تو وبلاگت نوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پری-سلام عزیزم

    سلام بی سلام  . اینو جدی دارم میگم دیگه نمیخام ببینمت

    پری- اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

    بسه دیگه هر چی کشیدیم دیگه نمیخوام به خاطر من و به خاطر حسادت زنانه و بی موردت اذیت بشی

    پری- علی جون گوش کن تو داری اشتباه میکنی  اون مطلب مال الان نیست

    پس چرا هنوز تو وبلاگته؟

    پری-قربونت برم ورش میدارم

    می خوام ورش نداری

    خدا حافظ...

    پری- علی صبر کن    علی تورو خدااااااااااااااااااااااااااااااااا

    ---------------------------

    خب بچه ها امید وارم این اپ جدیدو بخونین  من منتظر نظراتتون هستم

    این  داستان ادامه داره هر وقت که همتون امدید و نظرتونو گفتید ادامه این داستانو میزارم

    ......................................................................................................................................................................

    ***********************************************************************************************

    رفیق من سنگ صبور غم‌هام

    به دیدنم بیا که خیلی تنهام

    هیشکی نمی‌فهمه چه حالی دارم

    چه دنیای روبه زوالی دارم

    مجنونم و دل‌زده از لیلی‌ها

    خیلی دلم گرفته از خیلی‌ها

    نمونده از جوونی‌هام نشونی

    پیر شدم، پیر تو ای جوونی

    تنهای بی سنگ صبور

    خونه‌ی سرد و سوت و کور

    توی شبهات ستاره نیست

    موندی و راه چاره نیست

    اگرچه هیچ کس نیومد

    سری به تنهاییت نزد

    اما تو کوه درد باش

    طاقت بیار و مرد باش

    اگر بیای همونجوری که بودی

    کم میارن حسودا از حسودی

    صدای سازم همه جا پرشده

    هرکی شنیده از خودش بیخوده

    اما خودم پرشدم از گلایه

    هیچی ازم نمونده جز یه سایه

    سایه‌ای که خالی از عشق و امید

    همیشه محتاج به نور خورشید

    *************************************************************************************

    پایان قسمت اول

     


    نظرات شما ()

  • برای دوستان منو پری

  • نویسنده : علی رضا:: 86/10/22:: 2:39 صبح

    سلام به همه دوستانی که از وقتی این وبلاگو ساختم مو تحمل کردن و تنها نزاشتن این واسه من خیلی ارزش داره و دلم میخواد واسه تک تکتون تلافی کنم

    میخوام تو چند روز اینده اپ کنم وبلاگو و دوست دارم تا اپ بعدی تعداد نظرات شعر پایین خیلی بیشتر بشه و پریو بیشتر خوشحالش کنم و میدونم که شما دوستای گلم کمکم میکنید . راستی به خاطر بارندگی دانشگاه هم تعطیله یه هفته من پریو ندیدم خیلی دلم براش تنگ شده راستی ادرس وبلاگ پریو میزارم بهش سر بزنید و نظر بدین  ولی خواهشن در مورد این وبلاگ چیزی بهش نگیناااااااااااااااااااااااااااااااا مرسی

     

    toolesagetam.blogfa.com

    خدا نگهدارتوم منتظرتونم.


    نظرات شما ()

  • من باید زودتر از اینها با تو اشنا می شدم!!!

  • نویسنده : علی رضا:: 86/10/19:: 2:42 عصر

     

    ............

    من باید زودتر از اینها با تو اشنا میشدم

    داشتم عینهو خدا حسابی تنها میشدم

    دل من .

    وسعت تو

    اخ که چقدر بچه بودم

    زودتر از اینا باید به فکر دریا میشدم

    همه فهمیده بودن ولی به خاطر چشات

    اگه میخواستی برات دوباره رسوا میشدم

    مشق تنهایه دیروزو خودم خط میزدم

    اگه من با خبر از لذت فردا میشدم

    منو تو ماله همیم زورکی نیست جدا شدن

    نبیاد یه عمر گیج یه معما میشدم

    گل من یادش بخیر

    با همه گرفتگیم

    هردفه میدیدمت مثل خودت وا میشدم

    اره تنهای و غربت واسه اونایه دیگست

    .......................................

    من باید زودتر از اینها با تو اشنا میشدم


    نظرات شما ()

  • نازی

  • نویسنده : علی رضا:: 86/10/16:: 8:52 عصر


    نازیه قشنگ من
    گل باغ عمر من
    یار شوخ و شنگ من
    اون روزا یادت میاد؟؟؟؟
    منو تو با بچه ها گرم بازی می شدیم
    تویه اب
    تو کوچه ها
    وقتی تنها میشدیم
    سر میزاشتی رو پاهام
    دست می بردی تو موهام
    قصه میگفتی برام
    شب های گرم زمستون. تو منو مهمون میکردی
    وقتی که نگات می کردم
    اشکاتو پنهون می کردی
    یادته؟
    با همدیگه رفته بودیم تو گندما غرق شدیم
    تو  میونه گندما
    کفتی که دوست دارم
    قد قدرت خدا
    نازی جون گفتی بهم
    وقتی که بزرگ بشم
    من خودم زنت میشم
    به قول مادر بزرگ
    وسله تنت میشم
    تا گذشت بزرگ شدیم
    مثل گرگ و میش شدیم
    چون که من فقیر بودم
    توی چنگ زندگی
    مثل یک اسیر بودم
    کی میدونه فقیری جه دردیه؟
    فقر ادمو خار میکنه
    تنو تب دار میکنه
    من از اول میدونستم راه سر منزلمون از هم جداست
    فرق بوم خونمون تا خونتون
    از دز منزلمون تا به خداست
    نمی خواستم که دلت چرکین بشه
    حالا مادرم داره داد میزنه
    که شب عقده نازیه
    پسرم تو هم بیا
    شب عقدو بازیه
    نازی اما واسه من
    شب گریه زاریه
    تو کوچه چراغونه
    تویه باغ خونتون
    شیرینی فراوونه
    به قول مادر بزرگ
    عیبه مرد گریه کنه
    گریه قانون زنه
    گریه مردو میشکونه
    حالا فهمیدم اونم
    حرف بی خود میزنه
    اخه مردم بشره
    وقتی قلبش بشکنه
    رود بغضش روونه
    امشب اشکم در اومد
    بعد عمری که گذشت
    واسیه این بی کسی
    مثل بارون توی دشت......
     پایان

    نظرات شما ()

  • پری

  • نویسنده : علی رضا:: 86/10/16:: 8:46 عصر
    سلام
    من علی هستم
    کسی که دقیقا یک سال پیش 17/10/1385
    تنها ترین پسر دنیا بودم
    اره تنها
    یه نفرو از دست داده بودم و شب و روزم شده بود نوشتن حسرت خوردن و فکر کردن
    تنها کسی که ارزشی نداشت بای من خودم بودم
    تا اینکه دست روزگار منو با پری اشنا کرد
    دختری که همی چیزشو به پام ریخت و از هیچ چیزی برام کم نذاشت
    پری میدونست من هنوز دلم پیش کسه دیگست
    ولی انقدر صبر کردو خانومی کرد تا من تو نستم فراموش کنم کسیو که از دست داده بودم
    و تونستم با تمومه وجودم این پریه مهربونو قبول کنم
    تا واسه همیشه برای هم باشیم
    حالا  عمر دوستیه منو پری یک ساله شده
    و من به خاطر پری این وبلاگو درست کردم البته هنوز خودش نمیدونه
    و قرارم نیست به این زودیها بهش بگم.
    میخوام شعرامو بزارم تو این وبلاگ و یه روزی همه وبلاگو تقدیم کنم به عشقم پری.
    و تمام اتفاق های خوب و بدم با پری همراه شعرام میزارم امیدوارم شما هم استقبال کنید و با نظراتتون کمکم کنید.
    ‌‌‌‍‌‌‍(علی)

    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ